<-BloTitle->
جز
صدای سرفههای خشکی که از اتاق بغلی میآمد، هیچ صدایی سکوت آنجا را
نمیشکست. ناگهان از فکری که در ذهنم نقش بست، وحشت کردم: «هیچ کس به
مهمانی روت نمی آید.» من چطور میتوانستم از آنجا بیرون بروم؟ اندوهگین و
ناراحت بودم که صدای هق هق گریهای را شنیدم. سرم را بلند کردم و دیدم روت
دارد گریه میکند. دل کودکانهام از حس همدردی نسبت به روت و خشم نسبت به
۳۵ نفر دیگر کلاس لبریز شد و در دل فریاد زدم: «کی به آنها احتیاج دارد؟»
دو نفری با هم بهترین جشن تولد را برگزار کردیم. کبریت پیدا نکردیم.برای آنکه مادر روت را اذیت نکنیم، وانمود کردیم که شمعها روشن هستند. روت در دل آرزویی کرد و شمعها را مثلن فوت کرد!
خیلی زود ظهر شد و مادرم دنبالم آمد. من دایم از روت تشکر میکردم، سوار ماشین مادرم شدم و راه افتادیم. من با خوشحالی گفتم: «مامان نمیدانی چه بازیهایی کردیم. روت بیشتر بازیها را برد، اما چون خوب نیست که مهمان برنده نشود، جایزهها را با هم تقسیم کردیم. روت آئینهای که خریدی، خیلی دوست داشت. نمیدانم چطور تا فردا صبح صبر کنم، باید به همه بگویم که چه مهمانی خوبی را از دست دادهاند!»
مادرم ماشین را متوقف کرد و مرا محکم در آغوش گرفت. با چشمانی پر از اشک گفت: « من به تو افتخار میکنم.»
آن روز بود که فهمیدم حتی حضور یک نفر هم تأثیر دارد. من بر جشن تولد نه سالگی روت تأثیر گذاشتم و مادرم بر زندگی من اثر گذاشت.
طبقه بندی: ،
,
دو نفری با هم بهترین جشن تولد را برگزار کردیم. کبریت پیدا نکردیم.برای آنکه مادر روت را اذیت نکنیم، وانمود کردیم که شمعها روشن هستند. روت در دل آرزویی کرد و شمعها را مثلن فوت کرد!
خیلی زود ظهر شد و مادرم دنبالم آمد. من دایم از روت تشکر میکردم، سوار ماشین مادرم شدم و راه افتادیم. من با خوشحالی گفتم: «مامان نمیدانی چه بازیهایی کردیم. روت بیشتر بازیها را برد، اما چون خوب نیست که مهمان برنده نشود، جایزهها را با هم تقسیم کردیم. روت آئینهای که خریدی، خیلی دوست داشت. نمیدانم چطور تا فردا صبح صبر کنم، باید به همه بگویم که چه مهمانی خوبی را از دست دادهاند!»
مادرم ماشین را متوقف کرد و مرا محکم در آغوش گرفت. با چشمانی پر از اشک گفت: « من به تو افتخار میکنم.»
آن روز بود که فهمیدم حتی حضور یک نفر هم تأثیر دارد. من بر جشن تولد نه سالگی روت تأثیر گذاشتم و مادرم بر زندگی من اثر گذاشت.
امتیاز : |
|
طبقه بندی: ،
,
ارسال نظر برای این مطلب
<-BloTitle->